سفارش تبلیغ
صبا ویژن























وفا

دل که آشفته روی تو نباشد دل نیست

                                      آنکه دیوانه خال تو نشد عاقل نیست

مستی عاشق دلباخته از باده توست

                                    بجزاین مستیم از عمر دگر حاصل نیست

عشق روی تو در این بادیه افکند مرا

                                    چه توان کرد که این بادیه را ساحل نیست

بگذر از خویش اگر عاشق دلباخته ای

                                   که میان تو واو جز تو کسی حاصل نیست

ره رو عشقی اگر خرقه و سجاده مکن

                                    که بجز عشق تو راهرو این منزل نیست

اگر از اهل دلی صوفی و زاهد بگذار

                                   که جز این طایفه را راه در این محفل نیست

دست من گیر و از این خرقه سالوس رهان

                                  که در این خرقه بجز جایگه جاهل نیست

علم و عرفان بجز ابات ندارد راهی

                                که به منزلگه عشاق ره باطل نیست                            


نوشته شده در یکشنبه 91/4/18ساعت 11:27 صبح توسط هم نفس نظرات ( ) |

آمد و آتش به جانم کرد و رفت

                                   با محبت امتحانم کرد و رفت

آمد و بنشست و آشوبی بپا

                                 در میان دودمانم کرد و رفت

آمد و رویی گشود و شد نهان

                               نام خود ورد زبانم کرد و رفت

آمد و او دود شد,من شعله ای

                               در وجود خود نهانم کرد و رفت

آمد وبویی شد و جانم بسوخت

                              آتشین تر این بیانم کرد و رفت

آمد و قفل از دهانم بر کشید

                             چشمه ی آب روانم کرد و رفت

آمد و تیری زد و شد ناپدید

                            همچنان صیدی نشانم کرد و رفت

آمد و چون آفتی در من فتاد

                             سر به سوی آسمانم کرد و رفت

 


نوشته شده در سه شنبه 91/4/13ساعت 10:46 صبح توسط هم نفس نظرات ( ) |

وقتی رفتی دلم گرفت ای دوست.آخر با تو با طراوت بودم و به امید نزدیکتر شدن به تو میشد به پیشواز صنوبرها رفت و پرستوها را تا دیاری دور بدرفه کرد.وقتی تو رفتی دلم گرفت آخر با تو میشد تا آن سوی پرچین دلها کوچیدو عشق را زیباتر دید.وقتی که بودی دلم چه آرامش غریبی یافت و در حریم نگاهت آسمان چه حقیر میشد.در هنگام رفتن تو و چشمهای مهربانت ناگاه دلم گریست.آخر میتوانستم دلتنگی هایم را به ضریح چشمانت بسپارم و تبسم ستاره ها را در برق نگاهت ببینم.اما بی تو شب من ,شب بی ستاره است.بی تو دلم در جست و جوی کوچه ای است که به باغ یاد تو میپیوندد.


نوشته شده در سه شنبه 91/4/13ساعت 10:41 صبح توسط هم نفس نظرات ( ) |

چگونه میتوان برای عشق رنگی قائل شد؟چگونه میتوان عشق را وصف کرد؟انسان وقتی به اوج یکرنگی و شفافیت رسید به تماشای عشق خواهد نشست.وقتی انسان به معنای واقعی عاشق شد میتواند عشق را وصف کند اما نه به بیان و در قالب کلمات.عشق شیواترین پیام خداوند است برای بندگان خود,تا ما بدانیم که او عاشق تمام خلایق خویش است.بر این باورم هر کسی عاشق خدا نیست هرگز نمیتواند عاشق کسی شود.عشق به طعم خیر خواهی مطلق است,عشق به نرمی و لطافت و در کمال صداقت و ملاحت است.پس باید عاشق بود.عاشق در کمال زیبایی و مهربانی و همه چیز و همه کس را دوست دارد.

عشق چگونه است و چه ویژگی های دارد؟

عشق یک حس روحی است که در ابعاد مختلف جسمی و نظری تاثیر گذاشته و تمام زمین و گرایشات محض را تحت تاثیر قرار میدهد,عشق معمولا با حالتی از اضطراب و هیجانی شیرین همراه است.

عشق به خدای مهربان چیست؟

خداوند سرمنشا عشق است و عشق ورزیدن به او ادای حق امانت به صاحب آن است.عشق شیرینترین و عمیقترین احساس انسان است که باید به والاترین و مقدسترین موجودیت هستی بخش یعنی خداوند هدیه شود.

عشق احساسی چیست؟

عشق بیشترین نیروی خود را به قلب و احساسات انسان متمرکز میکند.عشق احساسی به عشقی میگویند که بر طبق یک خلا روحی و عاطفی و یا تجسس برای یافتن یک مامن امن و عمیق عاطفی در درگیری بروز میکند.عشق احساسی  چون بر اساس جوشش های شدید احساسی و لحظه ای صورت میگیرد معمولا دچار لغزش و اشتباه نیز میشود.

عشق را چگونه میتوان پایدار کرد؟

عشق واقعی پایدار است.ناپایداری عشق به خاطر هوس های ناپایداری است که در وجود انسانها رخنه میکند.

اگر عشق بر اساس دوست داشتنی که ریشه در معیارهای انسانی و وجدانی دارد بنا گردد,هرگز لرزان وویران نخواهد شد.و عشقی که بخاطر زندگی طلوع کند دیگر غروبی نخواهد شناخت.و وقتی عشق بخاطر خود او باشد حرمتش هرگز نخواهد شکست.

 


نوشته شده در شنبه 91/4/10ساعت 3:7 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

تنها باش

سعی کن همیشه تنها باشی,چون تنها به دنیا اومدی و تنها از دنیا خواهی رفت

بگذار عظمت عشق رو درک نکنی چون آنقدر عظیم است که تو و هستی تو را در بر میگیرد

سعی کن گرمی عشق رو حس نکنی تا معنای خاکستر شدن را احساس نکنی

بگذار خانه قلبت خالی از وجود هر بیگانه ای باشد که اگر بیگانه ای در آن منزل کرد به ویرانه های آن رحم نمیکند

اما اگر عاشق شدی.بخند.....گریه کن......زندگی کن....قدم بردار.....اما تنهای تنها برای یک نفر

                                     

                                    برای عشقت


نوشته شده در شنبه 91/4/10ساعت 2:56 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

همیشه با بدست آوردن اونی که دوستش داری نمیتونی صاحبش بشی

گاهی وقتا لازم است که ازش بگذری تا بتونی صاحبش بشی.همه با اراده به دنیا می آییم با حیرت زندگی میکنیم و با حسرت میمیریم.این است مفهمو زندگی کردن.پس هرگز بخاطر غمهایت گریه مکن و مگذار این زمین پست شنونده آوای غمگین دلت باشد.

افسوس :

آن زمانی که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم

آن زمانی که دوستمان دارند لجبازی میکنیم

و بعد برای آنچه از دست رفته آه میکشیم


نوشته شده در شنبه 91/4/10ساعت 2:51 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

وقتی تو را نمیشناختم از من پرسیدند عشق چند بخش است؟

یکبار دستم را بالا و پایین کردم و گفتم یک بخش

ولی وقتی تو را شناختم فهمیدم عشق سه بخشه!

آتش تو را دیدن

                    شادی با تو بودن

                                           اندوه بی تو ماندن


نوشته شده در شنبه 91/4/10ساعت 11:33 صبح توسط هم نفس نظرات ( ) |

خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری

صبح بلند شی وببینی که دیگه دوستش نداری

خیلی سخته که نباشه,هیچ جایی برای آشتی

بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی

خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا

میسوزونه گاهی قلب رو,زهر تلخ بعضی حرفا

خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دییوونه

هوساش وقتی تموم شد,بگه پیشت نمیمونه

خیلی سخته اون کسی که گفت واسه چشمات میمیره

بره و دیگه سراغی از تو و نگات نگیره

خیلی سخته,نکنه ندامت راه تلخ آخرت شه

خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه

خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی

ولی وقتی که بهار شد,یجوری ازش جدا شی

خیلی سخته یه غریبه,به دلت یه وقت بشینه

بعد به اون بگی که چشمات,نمیخواد اونو ببینه

خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی

کاش مجازات بدی داشت,توی قانون بی وفایی

خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه

چقدر از گریه اون شب,چشم تو سرش شلوغه


نوشته شده در شنبه 91/4/10ساعت 11:29 صبح توسط هم نفس نظرات ( ) |

صداقت یعنی از مرز افق ها

به قصد دیدن رویت گذشتن

میان کوچه های سبز احساس

به دنبال قدم های تو گشتن

نجابت یعنی از باغ نگاهت

به رسم عاطفه یک پونه چیدن

میان سایه روشن های احساس

تو را از پشت یک آیینه دیدن

دو چشمت سرزمین آرزوها

نگاهت داستان آشنایی است

امان از آن زمان که قلب عاشق

گرفتار خزان یک جدایی است

طلوع پاک دیدار تو یعنی

برای لحظه ای چون یاس بودن

زمستان غریبی را شکستن

و چون آیینه با احساس بودن

در آن آغاز بی پایان رویش

که از باغ افق گل چیده بودی

از آن لحظه که احساس دلم را

به امواج نگاهت دیده بودی

چه زیبا شبنمی از آرزو را

به روی لادن روحم نشاندی

دلت مرز عبور از آسمان بود

و من را به دل این مرز خواندی

و اینک من کنار دیدگانت

وفا را مثل گلها میشناسم

اگر چشمان قلبم را ببندند

تو را تنهای تنها میشناسم

تو یعنی مرحم زخم پرستو

تو یعنی راز درمان را شکستن

تو یعنی تا سحر در انتظار

عبور قاصدی زیبا نشستن

سپردم به تو دریای دلم را

تو ای افسانه ایثار خورشید

دلم از روی عشقی آسمانی

وجودش را به چشمان تو بخشید

 


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/7ساعت 9:58 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

آخرین شب گرم رفتن دیدمش

لحظه های واپسین دیدار بود

او به رفتن بود و من در اضطراب

دیده ام گریان,دلم بیمار بود

گفتمش از گریه لبریزم مرو

گفت جانا ناگریزم ناگریز

گفتم او را لحظه ای دیگر بمان

گفت میخواهم ولی دیر است دیر

در نگاهش خیره ماندم بی امید

سرنهادم غمزده بر دوش او

بوسه های گریه آلودم نشست

بر رخ و بر لاله های گوش او

ناگهان آهی کشید و گفت وای

زندگی زیباست  گاهی گاه زشت

گریه را بس کن کن مرا آتش

ناگریزم از قبول سرنوشت

شعله زد در من چو دیدم موج اشک

برق زد در مستی چشمان او

اشک بی طاقت در آن هنگام ریخت

قطره قطره از سر مژگان او

از سخن ماندیم و با رمز نگاه

گفت میدانم جدایی زود بود

با نگاه آفرینش ببین

های های گریه و بدرود بود


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/7ساعت 9:49 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |


آخرین مطالب
» چرا رفتی؟
ارام رفت
......
سهراب
انتظار
مادر
یکی بود یکی نبود
تظاهر
دوستی
یلدا
تقدس عشق
[عناوین آرشیوشده]

Design By : LoxTheme.com