وفا
واسه اون روزها دلم لک زده باز
روزهای عشوه و سرسختی ناز
واسه اون روزهای خوب زندگی
من برات میمیرم و دیوونگی
دل من تو سینه آروم نمیشه
دختر خاطره خانوم نمیشه
یه شبی دلم چو شیشه ها شکست
اونیکه میخواستمش بارش و بست
رفتش و پشت سرش نگاه نکرد
به من غمزده اعتنا نکرد
نه خداحافظی و نه شب بخیر
قربون روزهای خوب یادش بخیر
چی بگم دلم یه دنیا حرف داره
همیشه غصه به روش پا میذاره
چی بگم هرچی بگم بازم کمه
تموم دنیا برام جهنمه
رفت و از کوچه دومم گذشت
چی میشد خدا که هرگز نمیرفت
حیف اون روزهای خوب تموم بشه
زندگی با بدیا حروم بشه
من رو تنها بذاری دلت میاد؟
ایشالا همین بلا سرت بیاد
یه شبی از خونمون بارش رو بست
بره اون بالا سرم خدا که هست
شعر من بغض تمام کوچه هاست
شعر من با دردهاتان آشناست
از سکوت دشت هم تنهاترم
عاشقی آغازی از یک ماجراست
بهت سرسام آور این چشمها
نقطه کوری که دایم بین ماست
قاب بی تصویری از یک پنجره
شرح نامفهوم و گنگ خوابهاست
این همه رفتن چه سودی داشت آه
حاصلم از زنده بودن انزواست
گرچه رفتی لا به لای ابرها
باز تنها خاطراتت مال ماست
آید آن روز که خاک سر کویش باشم
ترک جان کرده و آشفته رویش باشم
ساغر روح فزا از کف لطفش گیرم
غافل از هر دو جهان بسته مویش باشم
سر نهم بر قدمش بوسه زنان تا دم مرگ
مست تا صبح قیامت ز سبویش باشم
همچو پروانه بسوزم بر شمعش همه عمر
محو چون می زده در روی نکویش باشم
رسد آن روز که در محفل زندان سرمست
راز دار همه اسرار مگویش باشم
یوسفم گر نزند بر سر بالینم سر
همچو یعقوب دل آشفته بویش باشم
Design By : LoxTheme.com |