وفا
دل من یک قفله،اما دست تو مثل کلیده
میخوام از تو بنویسم،کاغذام همش سفیده
یه سوال عاشقونه،بگو هر کسی میدونه
اونکه دادم دلو دستش چرا دل به من نمیده
چقدر دعا کنم ،خدا را صدا کنم من
دست من به آسمونه نیمه شب دم سپیده
گفتم از عشق تو میخوام سر بذارم به بیابون
گفت تو عاقل تر از اینی،این کارا از تو بعیده
التماس کردم که یک شب لااقل بیا تو خوابم
گفت که هذیون رو تموم کن،انگاری تبت شدیده
گفتم آرزو دارم تو مال من بشی یه روزی
گفت تو این دنیای بی رحم کی به آرزوش رسیده
اونی که دوست نداری دنبالت میاد تا آخر
اونی که دنبالشی تو چرا دائم ناپدیده
تو از اون روزی که رفتی دل من دیوونه تر شد
دل من که هیچی زیبا رنگ آسمون پریده
سرنوشت گریه نداره،خودت اینو گفتی اما
تو دل من نمیدونم چرا باز یکم امیده
تو منو گذاشتی رفتی،اما میخوام بنویسم
چقدر واسم عزیزه اون که از من دل بریده
نوشته شده در چهارشنبه 91/1/9ساعت
9:7 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |
آخرین مطالب
Design By : LoxTheme.com |