وفا
نمیدانم چرا دوستش دارم ولی میدانم برایم دومین قبله است
خورشید که غروب میکند اشک در چشمانم سرازیر میشود
خورشید که غروب میکند خود به خود دلم گرفته میشود
خورشید که غروب میکند آتش دلم سرد سرد میشود
خورشید که غروب میکند یاد و خاطره هایی که با هم داشتیم در ذهنم تکرار میشود
خورشید که غروب میکند اسم تو را دائم پیش خودم تکرار میکنم
خورشید که غروب میکند دستهایم آرزوی دستهای تو را دارند
خورشید که غروب میکند چشمهایم آرزوی دیدن چشمهای تو را دارند
خورشید که غروب میکند آرزوی شنیدن صدای تو را دارم
کاش غروبی فرا نرسد که تو در کنارم نباشی
که آنوقت پایان زندگی عاشقانه من خواهد بود
نوشته شده در شنبه 91/1/12ساعت
12:7 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |
آخرین مطالب
Design By : LoxTheme.com |