سفارش تبلیغ
صبا ویژن























وفا

ای ستاره ها که از جهان دور

چشمتان به چشم بی فروغ ماست

نامی از زمین و از بشر شنیده اید؟

در میان آبی زلال آسمان

موج دود و خون وآتشی ندیده اید؟

این غبار محنتی که در دل فضاست

این دیار وحشتی که در فضاهاست

این سرای ظلمتی که آشیان ماست

در پی تباهی شماست

از مسافری که میرسد ز گرد ماه

از زمین فتنه گر حذر کنید

پای این بشر اگر به آسمان رسد

روزگارتان چو روزگار ما سیاست

ای ستاره ای که پیش دیده منی

باورت نمیشود که در زمین

هر کجا،به هر که میرسی

خنجری میان مشت خود نهفته است

پشت هر شکوفه تبسمی

خار جانگزای حیله ای شکفته است

آنکه با تو میزند صلای مهر

جز به فکر غارت دل تو نیست

گر چراغ روشنی به راه تست

چشم گرگ جاودان گرسنه ای است

ای ستاره،ما سلاممان بهانه است

عشقمان دروغ جاودانه است

در زمین،زبان حق بریده اند

حق،زبان تازیانه است

وآنکه صادقانه با تو درد دل کند

های های گریه شبانه است

ای ستاره،باورت نمیشود

در میان باغ بی ترانه زمین

ساقه های سبز آشتی شکسته است

لاله های سرخ دوستی فسرده است

غنچه های نو رس امید

لب به خنده وا نکرده،مرده است

پرچم بلند سرو راستی

سر به خاک غم سپرده است

ای ستاره،باورت نمیشود

آن سپیده دم که با صفا و ناز

در فضای بی کرانه می دمید

دیگر از زمین رمیده است

این سپیده ها سپیده نیست

رنگ چهره زمین پریده است

آن شقایق شفق که میشکفت

عصرها میان موج و نور

دامن از زمین کشیده است

سرخی و کبودی افق

دود وآتش به آسمان رسیده است

قلب مردم به خاک و خون تپیده است

ابرهای روشنی که چون حریر

بستر عروس ماه بود

پنبه های داغ های کهنه است

ای ستاره،ای ستاره غریب

از بشر مگوی و از زمین مپرس

زیر نعره ی گلوله های آتشین

از صفای گونه های آتشین مپرس

زیر سیلی شکنجه های درد ناک

از زوال چهره های نازنین مپرس

پیش چشم کودکان بی پناه

از نگاه مادران شرمگین مپرس

در جهنمی که از جهان جداست

در جهنمی که پیش دیده خداست

بیش از این مپرس

بیش از این مپرس!

ای ستاره،ای ستاره غریب

ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم

پس چرا به داد ما نمیرسد؟

ما صذای گریه مان به آسمان رسید

از خدا چرا صدا نمیرسد

بگذریم از این ترانه های سرد

بگذریم از این فسانه های تلخ

بگذر از من ای ستاره،شب گذشت

قصه سیاه مردم زمین

بسته راه خواب ناز تو

میگریزد از فغان سرد من

گوش از ترانه بی نیاز تو

ای که دست من به دامنت نمیرسد

اشک من به دامن تو میچکد

با شمیم دلکش سحر

چشم خسته تو بسته میشود

بی تو در حصار این شب سیاه

عقده های گریه شبانه ام

در گلو شکسته میشود

 

 


نوشته شده در جمعه 91/2/8ساعت 12:20 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |


آخرین مطالب
» چرا رفتی؟
ارام رفت
......
سهراب
انتظار
مادر
یکی بود یکی نبود
تظاهر
دوستی
یلدا
تقدس عشق
[عناوین آرشیوشده]

Design By : LoxTheme.com