وفا
آمد و آتش به جانم کرد و رفت
با محبت امتحانم کرد و رفت
آمد و بنشست و آشوبی بپا
در میان دودمانم کرد و رفت
آمد و رویی گشود و شد نهان
نام خود ورد زبانم کرد و رفت
آمد و او دود شد,من شعله ای
در وجود خود نهانم کرد و رفت
آمد وبویی شد و جانم بسوخت
آتشین تر این بیانم کرد و رفت
آمد و قفل از دهانم بر کشید
چشمه ی آب روانم کرد و رفت
آمد و تیری زد و شد ناپدید
همچنان صیدی نشانم کرد و رفت
آمد و چون آفتی در من فتاد
سر به سوی آسمانم کرد و رفت
نوشته شده در سه شنبه 91/4/13ساعت
10:46 صبح توسط هم نفس نظرات ( ) |
آخرین مطالب
Design By : LoxTheme.com |