سفارش تبلیغ
صبا ویژن























وفا

چقدر سخت است تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته و به جاش یه زخم همیشگی  رو به قلبت هدیه داده زل بزنی و به جای اینکه لبریز از کینه و نفرت بشی حس کنی که هنوزم دوستش داری

چقدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده

چقدر سخته تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی  اما وقتی دیدیش هیچ چیز جز سلام نتونی بگی

چقدر سخته پشتت بهشه دونه های اشک گونه هات رو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوز

                                                                                                                                        دوستش داری


نوشته شده در یکشنبه 91/1/13ساعت 11:21 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

از تو متشکرم بخاطر همه خاطراتی که تو ذهنم نقش دادی

بخاطر اینکه باعث شدی تا بفهمم دوست داشتن کسی که دیگه دوستت نداره چقدر احمقانه است

بخاطر لحظه هایی که به من بخشیدی و لحظه هایی که از من گرفتی

بخاطر اینکه به من یاد دادی که راحت بتوانم فراموش کنم ولی به من یاد ندادی که با فراموش کردن هر چیزی خودم هم به فراموشی سپرده میشم

بخاطر اینکه به من فهماندی که دلدادگی دروغ است و هر رکس از عشق گفت صد در صد دروغگوی بزرگی است

بخاطر اینکه باعث شدی مسیر زندگیم را عوض کتم و با آدمها همانطور رفتار کنم که خودم دوست دارم

بخاطر هر آنچه که من فهمیدم بعد از اینکه کلام خداحافظ را از تو شنیدم

از تو بخاطر خیلی چیزهای دیگر هم متشکرم اما میترسم با گفتن آنها تو را از یاد ببرم


نوشته شده در یکشنبه 91/1/13ساعت 11:14 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

امروز سیزده فروردین و به عبارتی سیزده بدر است.چون این عدد در فرهنگ عامیانه ما شوم شمرده میشود مردم اولین سیزده سال رل به بیرون میروند تا نحسی آن را از خود دور کنند.ولی امروز واسه من روز زیاد خوبی نبود.صبح دیر از خواب بیدار شدم و حوصله نداشتم به کارهام برسم.نزدیک ساعت 13 هم رفتیم بیرون و ساعت 22 برگشتیم خونه.ولی این تفریح اصلا نتونست به بهبود روحیه من کمک کنه.هرچند دریا را خیلی دوست دارم و به نظرم بهترین مکان برای تفریح است ولی امروز اصلا ازش لذت نبردم.امیدوارم هیچ کس مثل من سیزده بدرش را سپری نکرده باشد و امروز به همگی دوستان خوش گذشته باشد


نوشته شده در یکشنبه 91/1/13ساعت 10:28 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

آن روز که که تو را دیدم و به آن نگاه پر خروشت دل باختم،غربت چشمانت را چه آشنا یافتم.آن نگاه با من غریبه نبود

نگاه تو را امتداد رویاهایم دیده بودم

وآن روز که نگاهم به نگاهت پیوند یافت قلب بیمار اما عاشقم به طپش افتاد و من زندگانی دوباره را با عشق تو یافتم

ای زندگانی من،ای همه وجود من،ای آغاز و پایان من

                                                             

                                                                                       با تمام وجود فریاد میزنم دوستت دارم


نوشته شده در شنبه 91/1/12ساعت 12:18 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

نمیدانم چرا دوستش دارم ولی میدانم برایم دومین قبله است

خورشید که غروب میکند اشک در چشمانم سرازیر میشود

خورشید که غروب میکند خود به خود دلم گرفته میشود

خورشید که غروب میکند آتش دلم سرد سرد میشود

خورشید که غروب میکند یاد و خاطره هایی که با هم داشتیم در ذهنم تکرار میشود

خورشید که غروب میکند اسم تو را دائم پیش خودم تکرار میکنم

خورشید که غروب میکند دستهایم آرزوی دستهای تو را دارند

خورشید که غروب میکند چشمهایم آرزوی دیدن چشمهای تو را دارند

خورشید که غروب میکند آرزوی شنیدن صدای تو را دارم

کاش غروبی فرا نرسد که تو در کنارم نباشی

                                                                      که آنوقت پایان زندگی عاشقانه من خواهد بود


نوشته شده در شنبه 91/1/12ساعت 12:7 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

سلام ای تنها بهونه واسه نفس کشیدن

هنوزم پر میکشه دل واسه به تو رسیدن

واسه جواب نامه ات میدونم که خیلی دیره

بذار به حساب غربت نکنه دلت بگیره

حالم رو اگه بپرسی خوبه تعریفی نداره

چون بلاتکلیفم،عاشق آخه تکلیفی نداره

نکنه ازم برنجی،تشنه ام تشنه بارون

چه قدر از دریا ما دوریم،بی گناهیم هر دوتامون

بدجوری بهم میریزه من و گاهی اتفاقی

تو اگه نباشی از من،نمی مونه چیزی باقی

میدونی که دست من نیست،بازیای سرنوشته

رو قشنگا خط کشیده،زشتا رو برام نوشته

باز که ابری شد نگاهت،بغضتم واسم عزیزه

اما اشکاتو نگه دار،نذار اینجوری بریزه

من هنوز هیچی نگفتم که تو طاقتت تمام شد

باقیش رو بگم میبینی گریه هات کلی حروم شد

حال من خیلی عجیبه،دوست دارم پیشم ببینی

من نگاهت بکنم تو ،تو چشام عشقو ببینی

یادته من و تو داشتیم ساده زندگی میکردیم

از همین چشمه شفاف رفع تشنگی میکردیم

یه دفعه یه مهمون اومد عقلم رو یه جوری دزدید

دل تو به روش نیاورد از همون دقیقه فهمید

اولش فکر نمیکردم که دلم رو برده باشه

یا دلم گول چشای روشنش رو خرده باشه

اما نه گذشت و دیدم،دل من دیوونه تر شد

به تو گفتم و دلت از قصه من با خبر شد

اولش گفتم یه حسه،یا یه احترام ساده

اما بعد دیدیم که عشقه،آخه اندازش زیاده

تو بازم طاقت آوردی مثل پونه ها تو پاییز

سرنوشت تو سپیده،ماجرای من غم انگیز

بدجوری دیوونتم من فکر نکن این اعترافه

همیشه نبودن تو کرده این دل رو کلافه

میدونم فرقی نداره،واست عاشق بودن من

میدونم واست یکی شد،بودن و نبودن من

میدونم دوسم نداری،مثل روزای گذشته

من خودم خوندم تو چشمات،یه کسی این رو نوشته

اما روح من یه دریاست،پره از موج و تلاطم

ساحلش تویی و وموجاش خنجرای حرف مردم

آخ که چه لذتی داره،ناز چشمات رو کشیدن

رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن

من که آسمون نبودم،اما عشق تو یه ماهه

سرزنش نکن دلم رو به خدا اون بی گناهه

تو که چشمای قشنگت خونه صدتا ستاره اس

تو که لبخند طلائیت واسه من عمر دوباره هس

بیا و مثل گذشته جز به من به همه شک کن

من بدون تو میمیرم بیا و بهم کمک کن

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 91/1/9ساعت 9:46 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

دل من یک قفله،اما دست تو مثل کلیده

میخوام از تو بنویسم،کاغذام همش سفیده

یه سوال عاشقونه،بگو هر کسی میدونه

اونکه دادم دلو دستش چرا دل به من نمیده

چقدر دعا کنم ،خدا را صدا کنم من

دست من به آسمونه نیمه شب دم سپیده

گفتم از عشق تو میخوام سر بذارم به بیابون

گفت تو عاقل تر از اینی،این کارا از تو بعیده

التماس کردم که یک شب لااقل بیا تو خوابم

گفت که هذیون رو تموم کن،انگاری تبت شدیده

گفتم آرزو دارم تو مال من بشی یه روزی

گفت تو این دنیای بی رحم کی به آرزوش رسیده

اونی که دوست نداری دنبالت میاد تا آخر

اونی که دنبالشی تو چرا دائم ناپدیده

تو از اون روزی که رفتی دل من دیوونه تر شد

دل من که هیچی زیبا رنگ آسمون پریده

سرنوشت گریه نداره،خودت اینو گفتی اما

تو دل من نمیدونم چرا باز یکم امیده

تو منو گذاشتی رفتی،اما میخوام بنویسم

چقدر واسم عزیزه اون که از من دل بریده


نوشته شده در چهارشنبه 91/1/9ساعت 9:7 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

زیباترین تصویری که در زندگانیم دیده ام نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود

زیباترین سخنی که شنیدم سکوت دوست داشتنی تو بود

زیباترین احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود

زیبا ترین انتظار زندگیم حسرت دیدار تو بود

زیباترین لحظه زندگیم لحظه با تو بودن بود

زیباترین هدیه عمرم محبت تو بود

زیباترین تنهاییم گریه برای تو بود

زیباترین اعترافم عشق تو بود


نوشته شده در چهارشنبه 91/1/9ساعت 11:29 صبح توسط هم نفس نظرات ( ) |

برای همه آنهایی که بی تقصیرند.

تقدیم به چشم هایی که در راه ماندند و دلهایی که آنها را راندند.تقدیم به اشکهایی که غرورشان شکست و عهدهایی که کسی آنها را نبست.زندگی شیبی است.عشق سیبی است و وای به حال آنکه در عشق پایبند نظم و ترتیبی است.

اما تو:

قرار نبود آن وقت های تو جایشان را با این وقت های من عوض کنند

قرار نبود عشق هم مانند گیلاس،عیدی،بوسه و تعطیلات تابستان اولش قشنگ باشد

قرار نبود کسی به هوای نشکستن دل دیگری بماند،قرار بود هر کس به هوای نشکستن  دل خودش بماند

قرار نبود هر چه نیست باشد،قرار تنها بر بی قراری بود و بس.گمان نمی کنم گناه من سنگین تر از نگاه تو باشد

اما یقین دارم کودک دلت کمتر از پیش بهانه ام را میگیرد.مهم نیست فقط یک چیز یاد همه باشد:

اگر اتفاقی که نباید بیافتد،افتاد تنها برایت مینویسم تقصیر من نبود خودت نخواستی زیر سایه امن ترین سایه بان هستی دلواپس،دلواپسی های یکدیگر باشیم


نوشته شده در سه شنبه 91/1/8ساعت 6:30 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست.بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت را بیاموزی

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست.بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری میشود

  عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناکترین حالت شکسته است

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدایی به سر انجام برسانی 

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه یخ بستن وجود آدمها و بستن چشمهاست

 


نوشته شده در سه شنبه 91/1/8ساعت 5:7 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

   1   2      >

آخرین مطالب
» چرا رفتی؟
ارام رفت
......
سهراب
انتظار
مادر
یکی بود یکی نبود
تظاهر
دوستی
یلدا
تقدس عشق
[عناوین آرشیوشده]

Design By : LoxTheme.com