سفارش تبلیغ
صبا ویژن























وفا

نمیدانم چرا دوستش دارم ولی میدانم برایم دومین قبله است

خورشید که غروب میکند اشک در چشمانم سرازیر میشود

خورشید که غروب میکند خود به خود دلم گرفته میشود

خورشید که غروب میکند آتش دلم سرد سرد میشود

خورشید که غروب میکند یاد و خاطره هایی که با هم داشتیم در ذهنم تکرار میشود

خورشید که غروب میکند اسم تو را دائم پیش خودم تکرار میکنم

خورشید که غروب میکند دستهایم آرزوی دستهای تو را دارند

خورشید که غروب میکند چشمهایم آرزوی دیدن چشمهای تو را دارند

خورشید که غروب میکند آرزوی شنیدن صدای تو را دارم

کاش غروبی فرا نرسد که تو در کنارم نباشی

                                                                      که آنوقت پایان زندگی عاشقانه من خواهد بود


نوشته شده در شنبه 91/1/12ساعت 12:7 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

سلام ای تنها بهونه واسه نفس کشیدن

هنوزم پر میکشه دل واسه به تو رسیدن

واسه جواب نامه ات میدونم که خیلی دیره

بذار به حساب غربت نکنه دلت بگیره

حالم رو اگه بپرسی خوبه تعریفی نداره

چون بلاتکلیفم،عاشق آخه تکلیفی نداره

نکنه ازم برنجی،تشنه ام تشنه بارون

چه قدر از دریا ما دوریم،بی گناهیم هر دوتامون

بدجوری بهم میریزه من و گاهی اتفاقی

تو اگه نباشی از من،نمی مونه چیزی باقی

میدونی که دست من نیست،بازیای سرنوشته

رو قشنگا خط کشیده،زشتا رو برام نوشته

باز که ابری شد نگاهت،بغضتم واسم عزیزه

اما اشکاتو نگه دار،نذار اینجوری بریزه

من هنوز هیچی نگفتم که تو طاقتت تمام شد

باقیش رو بگم میبینی گریه هات کلی حروم شد

حال من خیلی عجیبه،دوست دارم پیشم ببینی

من نگاهت بکنم تو ،تو چشام عشقو ببینی

یادته من و تو داشتیم ساده زندگی میکردیم

از همین چشمه شفاف رفع تشنگی میکردیم

یه دفعه یه مهمون اومد عقلم رو یه جوری دزدید

دل تو به روش نیاورد از همون دقیقه فهمید

اولش فکر نمیکردم که دلم رو برده باشه

یا دلم گول چشای روشنش رو خرده باشه

اما نه گذشت و دیدم،دل من دیوونه تر شد

به تو گفتم و دلت از قصه من با خبر شد

اولش گفتم یه حسه،یا یه احترام ساده

اما بعد دیدیم که عشقه،آخه اندازش زیاده

تو بازم طاقت آوردی مثل پونه ها تو پاییز

سرنوشت تو سپیده،ماجرای من غم انگیز

بدجوری دیوونتم من فکر نکن این اعترافه

همیشه نبودن تو کرده این دل رو کلافه

میدونم فرقی نداره،واست عاشق بودن من

میدونم واست یکی شد،بودن و نبودن من

میدونم دوسم نداری،مثل روزای گذشته

من خودم خوندم تو چشمات،یه کسی این رو نوشته

اما روح من یه دریاست،پره از موج و تلاطم

ساحلش تویی و وموجاش خنجرای حرف مردم

آخ که چه لذتی داره،ناز چشمات رو کشیدن

رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن

من که آسمون نبودم،اما عشق تو یه ماهه

سرزنش نکن دلم رو به خدا اون بی گناهه

تو که چشمای قشنگت خونه صدتا ستاره اس

تو که لبخند طلائیت واسه من عمر دوباره هس

بیا و مثل گذشته جز به من به همه شک کن

من بدون تو میمیرم بیا و بهم کمک کن

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 91/1/9ساعت 9:46 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

دل من یک قفله،اما دست تو مثل کلیده

میخوام از تو بنویسم،کاغذام همش سفیده

یه سوال عاشقونه،بگو هر کسی میدونه

اونکه دادم دلو دستش چرا دل به من نمیده

چقدر دعا کنم ،خدا را صدا کنم من

دست من به آسمونه نیمه شب دم سپیده

گفتم از عشق تو میخوام سر بذارم به بیابون

گفت تو عاقل تر از اینی،این کارا از تو بعیده

التماس کردم که یک شب لااقل بیا تو خوابم

گفت که هذیون رو تموم کن،انگاری تبت شدیده

گفتم آرزو دارم تو مال من بشی یه روزی

گفت تو این دنیای بی رحم کی به آرزوش رسیده

اونی که دوست نداری دنبالت میاد تا آخر

اونی که دنبالشی تو چرا دائم ناپدیده

تو از اون روزی که رفتی دل من دیوونه تر شد

دل من که هیچی زیبا رنگ آسمون پریده

سرنوشت گریه نداره،خودت اینو گفتی اما

تو دل من نمیدونم چرا باز یکم امیده

تو منو گذاشتی رفتی،اما میخوام بنویسم

چقدر واسم عزیزه اون که از من دل بریده


نوشته شده در چهارشنبه 91/1/9ساعت 9:7 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

زیباترین تصویری که در زندگانیم دیده ام نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود

زیباترین سخنی که شنیدم سکوت دوست داشتنی تو بود

زیباترین احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود

زیبا ترین انتظار زندگیم حسرت دیدار تو بود

زیباترین لحظه زندگیم لحظه با تو بودن بود

زیباترین هدیه عمرم محبت تو بود

زیباترین تنهاییم گریه برای تو بود

زیباترین اعترافم عشق تو بود


نوشته شده در چهارشنبه 91/1/9ساعت 11:29 صبح توسط هم نفس نظرات ( ) |

برای همه آنهایی که بی تقصیرند.

تقدیم به چشم هایی که در راه ماندند و دلهایی که آنها را راندند.تقدیم به اشکهایی که غرورشان شکست و عهدهایی که کسی آنها را نبست.زندگی شیبی است.عشق سیبی است و وای به حال آنکه در عشق پایبند نظم و ترتیبی است.

اما تو:

قرار نبود آن وقت های تو جایشان را با این وقت های من عوض کنند

قرار نبود عشق هم مانند گیلاس،عیدی،بوسه و تعطیلات تابستان اولش قشنگ باشد

قرار نبود کسی به هوای نشکستن دل دیگری بماند،قرار بود هر کس به هوای نشکستن  دل خودش بماند

قرار نبود هر چه نیست باشد،قرار تنها بر بی قراری بود و بس.گمان نمی کنم گناه من سنگین تر از نگاه تو باشد

اما یقین دارم کودک دلت کمتر از پیش بهانه ام را میگیرد.مهم نیست فقط یک چیز یاد همه باشد:

اگر اتفاقی که نباید بیافتد،افتاد تنها برایت مینویسم تقصیر من نبود خودت نخواستی زیر سایه امن ترین سایه بان هستی دلواپس،دلواپسی های یکدیگر باشیم


نوشته شده در سه شنبه 91/1/8ساعت 6:30 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست.بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت را بیاموزی

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست.بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری میشود

  عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناکترین حالت شکسته است

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدایی به سر انجام برسانی 

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه یخ بستن وجود آدمها و بستن چشمهاست

 


نوشته شده در سه شنبه 91/1/8ساعت 5:7 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

چقدر دوست داشتم حرفهایم را میفهمیدی.چقدر دوست داشتم نگاهم رد درک میکردی.چقدر دلم میخواست از من بپرسی چرا نگاه هایت اینقدر غمگین است؟چرا لبخند هایت اینقدر بی رنگ است؟اما افسوس که تو نبودی و همیشه من بودم  من و تنهایی و دفتری پر از خاطره.آری با تو هستم.تویی که بی تفاوت از کنارم گذشتی و حتی یکبار هم نپرسیدی چرا چشمهایت همیشه بارانی است؟

 


نوشته شده در سه شنبه 91/1/8ساعت 4:40 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

ما رو باش خیال میکردیم همیشه یکی رو داریم

                                                     یکی که به وقت گریه سر رو شونه هاش بذاریم

ما رو باش خیال میکردیم که یکی به فکرمون هست

                                                   میون این همه وحشت توی این کوچه بن بست

ما رو باش دل به کی بستیم.چشم به راه کی نشستیم

                                                   ما که واسه خاطر تو قرص ماهو شکستیم

وقتی خورشید حقیقت از خواب قصه بر آشفت

                                                 تازه فهمیدم چه آسون چشم تو به من دروغ گفت

هاج و واج رد نگاتو به گلای قالی دوختی

                                               بگو که اون همه عشقو به چه قیمتی فروختی

تو به فکر من نبودی توی گرگ و میش مهتاب

                                              حتی اندازه چشمی که یهو میپره از خواب


نوشته شده در سه شنبه 91/1/8ساعت 4:23 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

گر نمیدیدم در این دنیا تو را

                                گر نبودم با تو هرگز آشنا

گر زهر بیگانه ای بیگانه تر

                                می گذشتم از کنارت بی خبر

گر به سوی من نمیکردی نگاه

                                   با نگاهی گر نمیرفتم زراه

عاشقی گر در سرشت من نبود

                                     یا که عشقت سرنوشت من نبود

گر تو را بخت بد کوتاه من

                               سوی دیگر میکشید از راه من

این زمان جانم زمهرت پر نبود

                               سینه ام پر از گله و درد نبود

گر چه عشقت غیر حسرت بر نداشت

                              ساقیت جز درد ساغر کم نداشت

گرچه دیدم در رهت دام بلا

                               وای بر من گر نمیدیدم تو را

 


نوشته شده در سه شنبه 91/1/8ساعت 4:17 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

zendegi chon gole sorkhist por az hkar,por az atr,por az barg latif

yademan bashad agar gol chidim

atr va khar va gol

har 3 hamsaye divar be divar hamand

 


نوشته شده در دوشنبه 90/8/16ساعت 7:46 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

آخرین مطالب
» چرا رفتی؟
ارام رفت
......
سهراب
انتظار
مادر
یکی بود یکی نبود
تظاهر
دوستی
یلدا
تقدس عشق
[عناوین آرشیوشده]

Design By : LoxTheme.com